دیدگاه ۱
سلام به همه دوستان.تقویمی که باعث تعجب دانشمندان شده است در واقع مواردی که در این تقویم وجود دارد نشان می دهد که آگاهی آن ها از علم نجوم و ریاضیات بسیار بالا بوده است .
تقویم مایا
تقویم مایاها یکی از تنها تقویم هایی است که هم بسیار پیچیده و مبهم است هم بسیار دقیق و اعجاب آور و نشان از دقت و آگاهیشان نسبت به آسمان است . یکی از دوره هایی که آن ها به طور مرموز محاسبه کرده بودند دوره 260 روزه بوده است . همچنین در تقویمشان دوره های 365 روزه را هم پی می گرفتند . برای فهم بهتر تقویم مایا ها باید ترکیب های آن را مشخص کنیم برای محاسبه سالیانه روزها تعداد کل بر عدد 365 قرار می گرفت و از طریق توالی 18 فاصله زمانی 20 روزه، به 5 روز ویژه که در انتها اضافه می شد ختم می شد عدد 20 اساس طرح شمارشی بین ساکنان امریکای مرکزی بود ؛ همان طور که عدد 10 اصل زیربنایی نظام دهدهی ماست احتمالا عدد بیست از شمارش انگشتان دست و پای انسان گرفته شده است در هر صورت مایا این چرخه 365 روزه را ها آب می نامیدند . همان طور که ما برای خود مبدا شمارشی قرار داده ایم سال مایا ها نیز از تاریخی شمارش می شد که اهمیت مذهبی و آفرینش کیهانی داشته است نقطه آغازین تاریخ مایا در سال 3113 قبل از میلاد بوده است . مایا ها همچنین با ثبت های دقیقی حرکات ماه را پیگیری می کردند اما به نظر نمی رسد که این ثبت ها اساس تقویم قمری باشد . اما تنها چرخه ای که هیچ تمدنی غیر از مایا استفاده نکرده اند چرخه 260 روزه می باشد انگیزه ای که در ورای آن وجود دارد اسرارآمیز است . البته در این باره تعابیری وجود دارد احتمال دارد که این فاصله با 260 روز بین ماه مه و اوت و عبور های سمت الراسی خورشید مرتبط باشد . نظریه بعدی می گوید ارتباط این 260 روز با یک و یک دوم زمان 173 روزه بین فصل های گرفتگی ها و یا یک سوم زمان 780 روزه که دوره زمانی بین چرخه های مریخ است و یا عدد تقریبی روزهای مابین اولین و آخرین طلوع ناهید به عنوان ستاره بامدادی و شامگاهی ( 263 ) ، که البته شواهد به دست آمده نشان می دهد نظریه آخر احتمالا درست باشد . فلوید لونسبری متخصص حروف مایا نشان داده است که سیستمی پیچیده تر از شمارش نمادین و بازتاب چرخه ای در هسته ستاره شناسی و تقویم نگاری مایا نهفته است که بسیاری از ترکیب های آن ریشه در آسمان دارند . موارد بسیاری از تقویم مایا به دست آمده مثلا آن ها در مورد قطب های خورشید اطلاع داشته اند ! و بر همین اساس محاسبه کرده بودند که هر 18000 سال قطب های خورشید دارای فعل و انفعالاتی می شود که بر روی موجودات زمین اثر می گذارد . آن ها می دانسته اند که زمین گرد است و این زمین است که به دور خورشید می گردد . آن ها از سیاره نپتون و اورانوس هم با خبر بوده اند !! و در استرلاب هایشان این سیارات را نیز رسم کرده اند ( این سیارات در آسمان تنها با چشم مسلح قابل رویتند و در قرن 19 و 18 میلادی کشف شده اند ) برای آن ها اعداد 20 ، 18 ، 13 و 260 مقدس بوده و در پیشگویی های کیهانی از آن استفاده می کرده اند . در تمدن مایا چیزی که بیش از هر مساله ای مورد بحث است ناپدید شدن ناگهانی آن هاست و این مشخص شده در طی زمان کوتاهی همه چیز را رها کرده اند . عده ای از آن ها به کوه های دسترسی ناپذیر آند مهاجرت کرده و پس از آن به طور ناگهانی محو گشته اند . تمدن های امریکای مرکزی به خصوص مایا ها اسرار حل ناشده ای دارد که نمی توان پاسخ قانع کننده ای به آن ها داد ، جز اینکه گذشتگان چیزی فرای تصور ما بوده اند ..
دیدگاه ۲
با سلام خدمت دوستان امروز درباره سومين تمدن انتخابي در نظر سنجي با شما صحبت مي کنيم بله درباره تمدن مايا ، تمدن جنگلهاي وسيع امريکاي مرکزي و جنوبي اميدوارم که استفاده لازم را ببريد یکی از تمدنهای گمشده در جهان مایا می باشد به نظر بعضی از باستانشناسان مایا تمدنی بوده پیشرفته دارای تقویمی دقیق . مردم مایا دارای خط بودند به مانند مصریان باستان که به هیروگلیف مایا معروف است و از تعدادی اشکال تشکیل شده است که از ان در نوشتن حرفهای خودشان استفاده می کردند . ...
تمدن باشکوه مايا
در تمدن مايا دين عامل متحد کننده جامعه بود . تمام طبقات اجتماع از شاه و طبقات نخبه گرفته تا روستاييان همه اعتقادات مشترکي داشتند . بنابراين گر چه بازرگاني وسائلي براي ماياها فراهم اورد تا تمدن خود را پايه ريزي کنند ، دين پايه و اثاث واقعيشان بود . ليندا شِل و ديويد فرايدل موضوع را چنين توصيف مي کند :"محور اصلي واقعيت موجود ما در مغرب زمين ، اقتصاديات است . نکات و پديده هاي مهم در زندگي ما غربيان مانند يشرفت ، عدالت اجتماعي ، صلح و جنگ ، و اميد و رفاه و امنيت ، همگي در قالب ماديات بيان مي شوند . کشمکش و نزاع ، خواه اخلاقي و خواه جنگي بين داراها و ندارها در دنياي ما ، در عرصه زندگي عمومي ما و در افکار ما نسبت به اينده ، نفوذ کرده ان ها را تحت تاثير قرار مي دهد . مايا ها واقعيت موجود خود را بيش تر در قالب و چارچوب مذهب و اداب و رسوم تدوين کرده بودند تا ماديات .دين مايا مکان ادمي را در طبيعت ، در حرکت جهان مقدّس و در راز و رمز مرگ و زندگي ، بيان و تعيين مي کرد ، همانگونه که مذب ما نيز در شرايطي خاص چنين مي کند : مانند مراسم زناشويي و تشيع جنازه . ولي نظام مذهبي انان در عين حال مسائل سياسي ، کارکرد اقتصادي و گذران جامعه را نيز در بر مي گرفت ."
باورهاي پيچيده
درک ديدگاه ماياها درباره هستي ، براي ذهن مغرب زميني دشوار است . ماياها در اساس باور داشتند که دو بُعد يا دو دنيا وجود دارد : دنيايي ديگر که مخصوص خدايان است ، و دنياي انسانها . اين دو دنيا در سه حوزه ظاهر مي شدند : 1 _ اسمانها يا دنياي بالايي که مسکن خدايان اسماني بود ، 2 _ زمين يا دنياي مياني که مسکن مايا ها بود و 3_ دنياي زيرين که " زيبالبا " نيز خوانده مي شد و مسکن خدايان زيرزميني و روح انسانهاي مرده بود. قلمرو اسماني شامل سيزده طبقه بود ، قلمرو زيرزميني نُه طبقه داشت ، فرمانروايي هر يک از طبقات بر عهده يکي از خدايان بود ، ولي خدايان ديگري نيز ساکن ان بودند . به عبارت ديگر قلمرو خدايان نيز داراي همان نظام سلسله مراتبي و درجه بندي قلمروي انسانهاست .
مايا ها در مورد وضعيت زمين در جهان هستي و ارتباط خدايان با اين وضعيت نيز ديدگاه پيچيده اي داشتند ، مايکل دي کو در مورد اين مسئله توضيح مي دهد ، مسئله اي که کارشناسان مختلف با داشتن اطلاعاتي اندک درباره اش ، نظرات گوناگون ارائه کرده اند : " با اطلاعات ناچيز و متناقضي که ما در دست داريم بسيار دشوار است که بتوان فلسفه انان را رباره نظام هستي بازسازي و بيان کرد ، ولي انها ظاهرا کره زمين را مسطّح و نه گِرد مي دانستند با چهار گوشه که هر گوشه اي يکي از جهات اصلي را نمايان مي کرد ، ضمنا هر يک از جهات چهار گانه رنگ ويژه اي هم براي خود داشت : رنگ سرخ براي مشرق ، رنگ سفيد براي شمال ، رنگ سياه براي مغرب ، و رنگ زرد براي جنوب ، و رنگ سبز هم براي مرکز همه انها . اسمان چند رنگ بود و از چهار سو ، توسط چهار خدا با رنگ هاي متناسب و شايسته انان حمايت مي شد . از سوي ديگر اسمان را در ان بالا چهار درخت نگه مي داشتند ، که هر کدام رنگ و جنس مختلفي داشتند و يک درخت در مرکز قرار گرفته بود که رنگ ويژه ابريشم سبز داشت . دنیای زیریندر مورد ماهیت دنیای زیرزمینی در نزد مایاها نیز دانشمندان امروزی اختلاف نظر دارند . اسپانیایی هایی که سرزمین مایا ها را تصرف کردند نوشته بودند که از دید مایا ها زندگی پس از مرگ یک دنیای زیرزمینی است که مکان های مختلفی دارد و مردگان شادمانه و خوشحال یا دردمندانه و در رنج تا ابد در ان ها ساکن می شوند . به زبان دیگر دنیای زیرین مایاها با نظرات و مفاهیم زندگی پس از مرگ در نزد مسیحیان شباهت هایی داشت ، به این ترتیب که مردمان خوب در بهشت پاداش می گیرند و بدکاران برای همیشه در دوزخ رنج و عذاب خواهند دید . به همین دلیل پاره ای از کارشناسان ظّن می برند که روایت اسپانیایی ها در این باره ، آگاهانه یا ناخوداگاهانه ، انعکاس نظر نویسندگان اروپایی است و باورهای مسیحی را در درون باورهای مایا جای داده اند . پاره ای دیگر از کارشناسان با این نظر مخالفند و میگویند گزارش اسپانیایی ها از باور مایا ها در مورد ان دنیا ، دقیقا عقاید مایا ها را منعکس می کند .در مورد جنبه های گوناگون مراسم مذهبی تدفین مردگان مایا نیز کارشناسان اختلاف نظر وجود دارد . مثلا دکتر پیتر هاریسون در جریان حفاری یکی از گورهای گورستان تیکال چیز عجیبی پیدا کرد :جالب ترین نکته در این گور مشاهده دو ظرف کاشی بزرگ بود که یکی را بر روی سر جسد و دیگری را بر کمرش نهاده بودند . کاسه ای که بر روی سرش قرار داشت محتوی استخوان های خرد شده یک زن بزرگسال بود ، در حالی که کاسه قسمت پایین ، محتوی استخوانهای کودکی زیر یک سال بود . این نکته که این افراد چه کسانی بودنده اند سئوالات زیادی را بر می انگیزد . ایا می شود گفت که انها زن و بچه اش بوده اند ، که با فشردن و له کردن انان در ظرف ، کنارش گذاشته اند که او را در گور همراهی کنند ؟هاریسون در گورستان تیکال شاهد راز و رمزهای دیگری نیز بود . او در مورد مزار یکی از شاهان چنین می نویسد : فرمانروا پس از مرگ قطع عضو شده بود ، جمجمه و استخوانهای ران وی همراه جسد دفن نشده بودند . اکنون ما می دانیم که این قسمت های مهم بدن ، بعضی اوقات در خاکسپاری شاهان از بدن حذف می شده اند ... . این موضوعی در خور تحقیق است که چرا قسمتهای مشخصی از بدن انسان پاره ای اوقات به خاک سپرده نمی شدند . ایا این قسمت ها به هنگام زنده بودن شخص بنا به عللی قطع شده بودند ، مثلا در جنگ ؟ و یا اینکه توسط دشمنان به عنوان غنیمت جنگی برداشته شده بودند ؟ یا اینکه خانواده متوفی ان را به عنوان یادگار نزد خود نگه داشته بود ند ؟ حرمت مردگان ، یا حتی بخشی از بدن شخص مرده به اشکار توصیه شده است ، خواه از جانب دشمن خواه از جانب دوست .

مایا عروس باران
قرنها پیش از پیداش مسحیت در اروپا، قبایل متمدنی در دره های حاصلخیز و جنگلهای سرسبز آمریکای مرکزی و جنوبی زندگی می کردند که در کشاورزی ، معماری ، علوم ، ریاضی و ستاره شناسی به پیشرفتهای زیادی رسیده بودند . از جمله این قبایل میتوان " مایا ، اینکا ، آزتک و تولتکس " را نام برد .
قبیله " مایا " ، خورشید را به خدایی برگزیده بودند و آن را پرستش می کردند ، به همین جهت خود را " فرزندان خورشید " می نامیدند . انان خدایان دیگری نیز داشتند ، از جمله خدای باران ، خدای جنگل و ...
" مایا " ها حدود سالهای نخستین پیدایش مسیحیت در اروپا ، شروع به ساختن شهری بزرگ با ساختمانها و معبدهای عظیم کردند و زندگی خود را با جشنها و مراسم با شکوه رونق بخشیدند . انها در این جشنها ، ماسک حیوانات به چهره می زدند و با خواندن سرود و زدن طبل ، به پایکوبی می پرداختند تا خدایان کوچک و بزرگ خود را ستایش کنند .
به درستی معلوم نیست چه شد و چه پیش امد که مایا ها دل از ان همه نعمت ، رفاه و زندگی آسوده بر کندند و دست به یک مهاجرت گروهی و ناگهانی به سوی جنگاهای شمال زدند . دلیل این مهاجرت مرموز ، شاید شیوع نوعی بیماری مرگبار مثلا طاعون یا وقوع تغییرات ناگهانی آب وهوا ، و شاید هم بروز قحطی و خشکسالی بوده است . به هر روی ، دلیل واقعی این مهاجرت مرموز و ناگهانی هنوز معلوم نیست و شاید هم هرگز روشن نشود . . " مایا " با این مهاجرت ، سالها در جنگلها و کوهها ودره ها سرگردان بودند . هر گروه به سویی و هر دسته در جهتی پیش می رفت . بر اساس مدارک و شواهد تاریخی ، بزرگترین گروه مهاجر از قوم مایا ، در محلی که امروز یوکاتان نامیده می شود ، سکونت گزیدند و شهر شگفت انگیز چی چن ایتزا را به وجود آوردند . زیبایی و شوکت این شهر به قدری خیره کننده بود که حسادت و کینه دیگر قبایل را برانگیخت . سرانجام در سال 1200 میلادی ، این شهر درگیر جنگ خونین با اقوام وحشی شد و چون اهالی ان از عهده دفاع از خود برنیامدند ، یک بار دیگر همچون اجداد خود خانه و زندگی خود را بر جای گذاشتند و رفتند . بدین سان ، چی چن ایتزا به غارت رفت و خانه ها ومعبدها ، ستونها و مجسمه های ان شهر خالی از سکنه ، در اعماق جنگل از نظر ناپدید .
از این ماجرای غم انگیز ، 350 سال گذشت . در سال 1541 جهانگشایان اسپانیایی به امریکای جنوبی و مرکزی یورش بردند و شهر یو کا تان به چنگ انها افتاد . این زمان ، دیگر هیچ نام و نشانی از شهر چی چن ایتزا نمانده بود ، مگر قصه هایی بر زبان سالمندان بومی .
سربازان مهاجم اسپانیایی را کشیشی به نام دیه گو دولاندا همراهی می کرد . او به هر سرزمینی که قدم می نهاد ، به یادداشت برداری از آداب و رسوم مذهبی مردم ان منطقه می پرداخت . او در بازگشت به اسپانیا نتیجه تحقیقات خود را به صورت کتابی تنظیم کرد و به کتابخانه مرکزی سپرد ، به این امید که مورد توجه دانشمندان و باستانشناسان قرار گیرد . اما این کتاب جالب تا سیصد سال بعد هم خواننده ای نیافت ، زیرا کمتر کسی حاضر بود مطالب عجیب ان را درباره خدایان سرخپوستان امریکای جنوبی و آداب و سنن مربوط به انها را بپذیرد و باور کند . باستانشناسان بزرگ جهان نیز در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ، بیشتر به فکر کشف اثار تمدنهایی از یونان ، روم و مصر بودند و توجهی به اعماق جنگلهای امریکای جنوبی نداشتند .
اما سرانجام یک نفر پیدا شد که کتاب کشیش دیه گودولاندا را بخواند و اطمینان پیدا کند که مطالب ان حقایقی از گذشته های دور است . او ، یک جوان آمریکایی به نام " ادوارد تامسون " بود که شیفته ماجراهای نوشته شده در ان کتاب شد و با خود عهد بست که روزی به کشور مکزیک و شهر یوکاتان برود و تمدن مایا را کشف کند ! مهمترین قدم در این راه ، یافتن اثار و بقایای شهر چی چن ایتزا در قلب جنگلهای مکزیک بود .
تامسون از خود پرسید : " چی چن ایتزا " چیست ؟
این کلمه بسیار قدیمی در زبان سرخپوستان مایا بود . تامسون سرانجام کشف کرد که " ایتزا " لقب فرمانروایان قوم مایا بوده و چی چن به معنای " دهانه چاه " است . او نتیجه گرفت که در شهر چی چن ایتزا چاههایی بوده که در زندگی ساکنان شهر اهمیت بسیار داشته است ، ان قدر که مراقبت از ان چاهها به فرمانروایان و حکمرانان سپرده می شده است .
دیه گو دو لاندا نیز در کتاب خود به وجود این چاهها اشاره کرده واز گودال عمیقی نام برده بود که در اعتقاد مردم مایا به " خدای باران " تعلق داشت وان را " چاه قربانی می نامیدند " . به نوشته او ، مردم مایا خدای باران را " یوم چاک " می گفتند و معتقد بودند که یوم چاک در اعماق ان گودال عمیق و در لابه لای ان ابهای سرد و زلال ان زندگی می کند . او اگر چه اژدهایی بود به شکل یک مار بزرگ که بدنی پوشیده از پر اشت ، اما به قدری نازک طبع و لطیف بود که اگر غمگین می شد ، قحطی به بار می آورد و مزرعه های ذرت را ، که غذای اصلی قوم مایا بود ، از بی ابی خشک و نابود می کرد ! .
رضایت خاطر یوم چاک زمانی فراهم می شد که پیروانش هدایایی برای او به درون چاه می ریختند . کاهنان معبد بزرگ می گفتند که بهترین هدیه برای یوم چاک ، قربانی کردن دوشیزه ای از میان دختران قوم و افکندن او به عنوان عروس باران به " چاه قربانی " بود .
اما نگاهی به مراسم عروس باران
ماههاست که قطره ای باران از آسمان فرو نریخته و مزارع ذرت در حال نابودی است ، زمین تشنه و خشک است . دعاهای مردم به نتیجه نمی رسد . کاهنان معبد بزرگ می گویند که خدای باران - یوم چاک - از انها راضی نیست . باید هدیه ای تقدیم او کنند تا شادمان شود و ابرها را فرمان دهد از هر سو بیایند و ببارند !
به دعوت کاهن بزرگ ، گروه گروه مردم، شبانه از هر سو به چی چن ایتزا می ایند و با هدایایی خود پیرامون معبد بزرگ حلقه می زنند . با بر امدن افتاب ، مراسم اغاز می شود . کاهنان در یک صف ، در حال خواندن ورد و دعا از پله های معبد بزرگ پائین می ایند . طبلها در دو سوی جاده سنگفرشی که به چاه قربانی ختم می شود ، به ترتیبی خاص می نوازند و مردم اوازی بر لب دارند . پشت سر صف کاهنان ، دویزه ای اراسته با پارچه هایی زیبا و جواهرات گرانبها روی تخت روانی که بر دوش مردان قوی هیکل قبیله قرار دارد ، دراز کشیده است و با چهره ای رنگ پریده و چشمانی لبریز از اشک ، به عاقبت شوم و هولناک خود می اندیشد . او ، عروس باران و هدیه مردم به یوم چاک است که به زودی باید در چاه قربانی سرنگون شود !
پشت سر عروس باران ، جادو گران در حالی که ماسک حیوانات مختلف را به چهره زده و پوست بدن خود را رنگ امیزی کرده اند ، در حال پایکوبی و دست افشانی جلو می ایند .
در صف بعد بزرگان قوم با لباسهای با شکوه و گردنبند های درخشان قدم بر می دارند و در پی انها ، غلامان با ظرف های پر از هدیه حرکت می کنند . این هدیه ها ، جهیزیه عروس باران است که همراه او به درون چاه قربانی ریخته خواهد شد .
دیری نمی گذرد که این کروان بزرگ و پر سر و صدا به نزدیکی چاه می رسد . به اشاره کاهن بزرگ ، طبلها از نواختن با ز می مانند . مردمی که سرود می خواندند و دعا می کردند ، ساکت می شوند . غلامان ، با ظرفهای هدیه پیش می ایند و انها را به درون چاه می افکنند . اکنون، نوبت عروس باران است . تخت روان به اهستگی پیش می اید و از روی دوش مردان بر روی زمین قرار می گیرد . عروس باران از وحشت نیم خیز می شود . دو مرد قوی هیکل ، بازوان او را از دو طرف می گیرند و بلند می کنند . از شدت وحشت د ر پاهای دوشیزه نگون بخت نیرویی برای راه رفتن نیست . او را تقریبا کشان کشان به لبه چاه می اورند و دریک آن ، همچون پر کاه به فضای مقابل پرتاب می کنند . عوس باران جیغ جگر خراشی از دل بر می اورد و لحظه ای بعد به میان ابهای سرد می افتد و پس ازان که چند غوطه می خورد ، از نظرها ناپدید می شود . در این حال ، فریاد خوشحالی و رضایت از مردم بلند می شود و مراسم به پایان می رسد . "
این داستان هولناک را که دیه گو در کتاب خود از مراسم مایا ها نوشته بود کسی به ان صورت باور نکرد ، اما تامسون پذیرفت که این داستان بر اساس واقعیت نوشته شده و براستی قوم مایا روزگاری چنین اداب ورسومی داشته است .
تجسمات زمینی خدایان باستان
شهر های گسترده زیر شنهای لغزان مصر ، نه فقط بقایای انسانها بلکه اجساد خشک شده ومومیایی شده میلیونها حیوان را در خود جای داده است . این اجساد با دقت کامل در کتان پیچیده شده اند و بسیاری از حیوانات کوچکتر در کوزه های سفالین محفوظ قرار داده شده اند ، مصریان معتقد بودند خصوصیات خدایان در حیواناتی از قبیل گاو نر ، گربه ، پرندگان ، میمونها ، جوندگان و حتی حشرات و تخم مرغ ، تجلی یافته است ، و بدلیل مقدس بودنشان ، این حیوانات را با ائین احترام آمیزی دفن می کردند .
اما حیوانات مزبور خود خدایان قلمداد نمی شدند بلکه فقط نمود زمینی ان خدایان بودند . در برخی از موارد نژاد یک حیوان مقدس تلقی می شد . بطور مثال همه گربه ها تجلی الهه با روی " باست " ، همه لک لک ها و میمونها تجلی خدای هوش " توُت" و همه شاهینها تجلی خدای آسمان " حوروس " بودند . بنظر می رسید بسیاری از این حیوانات در مراکز مختلف پرورشی نگهداری شده و طبق آئینی ذبح شده و خشک می گردیدند و برای هدیه به خدایان به فروش می رسیدند .
گاو نر " آپیس " تجلی خدای " پتاه " و بعد ها خدای " اوزیریس " بود . یک راس از این حیوان که دارای علائم مشخصه بود ، به همراه گاو ماده از زندگی ناز پرورده ای برخوردار می شدند و سپس به همراه کلیه تجملات یک فرعون دفن می گردیدند .
پرستش گاو نر و حیوانات به طور عام به عصر پیش از سلسله پادشاهان بر می گردد و این زمانی بود که هر روستا ، خدا وحیوانات حامی قبیله خاص خود را داشت . برخی خدایان و نمایندگان انها ، پس از یکپارچه شدن مصر علیا و مصر سفلی از اهمیت سراسری برخوردار شدند و در دیگر کیشها در ابعاد کوچکتری شکوفا شدند و در زمان ظهور یونانیان و رومیها نیز همگی از بین رفتند .
با سلام خدمت دوستان و تمامی وبلاگ نویسان تاریخی امروز دومین قسمت (آخرین قسمت ) از تمدن مایا را به پایان می برم .
در قسمت اول مراسم عروس باران را برای شماتعریف کردم و حالا ادامه ماجرا ...
مایا_2 ( عروس باران )
تامسون بر ان شد که هر طور شده ، اثار و بقایای شهر چی چن ایتزا و چاه قربانی را در جنگلهای مکزیک بیابد . اگر او در این کار بزرگ موفق می شد ، می توانست پرده از روی تمدن شگفت انگیز و فراموش شده مایا بر دارد و ان را به جهانیان معرفی کند . بخت خوش زمانی به سراغ تامسون امد که او 25 سال بیشتر نداشت و چون کارمند سفارت امریکا در مکزیک بود ، به عنوان نماینده سفارت به شهر یوکاتان فرستاده شد . به این ترتیب تامسون قدم به جایی نهاد که سالها به ان اندیشیده و درباره اش مطالعات فراوان کرده بود .
تلاش تامسون برای یافتن چی چن ایتزا اغاز شد . او خیلی زود مقدمات کار را فراهم اورد و یک روز صبح با دلی امیدوار ، پیشاپش گروه بار برها و راهنماها که وسایل و ابزار اکتشاف را با خود حمل می کردند ، قدم به میان انبوه درختان جنگلی نهاد و در جهتی به راه افتاد که دیه گو دو لاندا در کتاب خود به ان اشاره کرده بود .
این مسافرت خطرناک و این جستجوی خسته کننده در اعماق جنگلهای بکر ، روزها ادامه یافت . پیشروی در لابه لای ریشه ها و شاخه های درختان به سختی ممکن بود و حتی کارگران بومی نیز که دلیل این کار را نمی دانستند ، دست از کار کشیدند و اغلب بازگشتند . ولی ، تامسون ناامید نشد و همچنان پیش می رفت . یک روز غروب در پرتو اخرین شعاههای خورشید ، از دور بنایی عظیم که ریشه درختان جنگلی و گیاهان خودرو از هر سو ان را در برگرفته بود ، در برابر چشمان حیرت زده تامسون و چند همراه باقی مانده اش نمایان شد . این بنا به شکل هرم و پله پله بود و به انچه که دو لاندو درباره معبد های چی چن ایتزا شرح داده بود ، شباهت کاملی داشت . پیشروی با شتاب و هیجان بسیار ادامه یافت . پرده سیاه شب بر جنگل سایه انداخته بود که تامسون به پای دیوارهای نیمه مخروبه ان بنای عظیم رسید . هیجان او بیش از ان بود که تا صبح صبر کند . مشعلی فروزان به دست گرفت و شروع به بالا رفتن از پله های هرم کرد. به بالا ترین پله که رسید به هر سو چشم انداخت . سایه های غول اسای چند ین هرم دیگر را از فاصله های دور و نزدیک دید و یقین کرد که سرانجام توانسته است پایتخت گمشده مایا را کشف کند . تامسون اکنون جایی ایستاده بود که قرنها پیش ، پای هیچ انسان دیگری به ان نرسیده بود . او ان شب را در همان نقطه و در حالی به سر برد که از شدت هیجان تا صبح خواب به چشمانش راه نیافت . با طلوع خورشید ، در برابر دیده گان حیرت زده خود منطقه وسیع از جنگل را دید که دهها بنای رفیع در این سو و ان سو خودنمایی می کرد . در یک طرف و درست در مقابل بلند ترین بنا ، جاده ای مارپیچ سنگفرش دیده می شد که فقط تا نقطه ای معین از جنگل ادامه می یافت . تامسون از خود پرسید " این جاده به چه دلیل نا تمام مانده و قطع شده است " .
باری رسیدن به این پاسخ ، قدم بر ان جاده نهاد و چندان پیش رفت تا به انتها رسید . درست در انتهای جاده ، چاه عمیق و بزرگ به قطر تقریبی 30 متر وجود داشت که ریشه و شاخه درختان جنگلی از هر سو بر دیوار ان روئیده و عمق چاه را کاملا تاریک کرده بودند . ایا این همان چاه قربانی نبود که مایا ها ، " عروس باران " را طی مراسمی در ان می افکندند ؟
تامسون باید از این راز سر در می اورد . اما چگونه ؟ نه او و نه هیچ یک از همراهانش جرات نداشتند که وارد چاه شوند . تنها یک راه در پیش بود و ان اینکه یک سطل فلزی بزرگ را با طناب به درون گودال بیندازند و در کف چاه به حرکت در اورند تا ببینند که چه چیزهای بالا می اید .
این کار خسته کننده شروع شد و روزها و روزها ادامه یافت . اما هر بار که سطل سنگین را بالا می کشیدند ، چیزی به جزء سنگ و شن و گلو لای در ان نمی یافتند . گویی که ان چاه مرموز حاضر نبود بزودی راز مدفون در سینه خود را بر انها اشکار کند و مدرکی که قرنها در دل داشت به دست دهد .
در یکی از این دفعات ، تامسون با هیجان بسیار دو دانه سنگ قیمتی در شت از میان گل و لای سطل یافت و فهمید که باید چه نقطه ای را کاوش کند . پس از ان که هر بار سطل را از گودال بالا می کشیدند ، چیزهایی در ان می یافتند . از جمله ، لوازم زینتی ، سنگهای قیمتی ، پاره های پارچه ، عروسکهای چوبی که دست وپا وسر انها به حرکت در می امد ، مجسمه های کوچک به شکل مار و دیگر حیوانات و ... از همه مهمتر ، قسمتهایی از اسکلت و استخوان ظریف انسان !
همراه این استخوانها ، قطه هایی از پارچه ، کفش صندل ، گردنبند و زینت الاتی به شکل مچ بند و پابند نیز بود و ...
به این ترتیب بر تامسون مسلم شد که چاه قربانی را یافته و مراسمی را که کشیش دو لاندا از قربانی کردن دوشیزگان نوشته است ، حقیقت دارد .
انتشار اخبار مربوط به این کشف بزرگ ، هیجان بسیاری در دنیا به راه انداخت و و در میان باستانشناسها و شیفتگان تاریخ تمدن غو غایی به پا کرد . دیری نگذشت که گروهی بزرگ و مجهز به لوازم و ابزار باستانشناسی و خاک برداری در کنار خرابه های چی چن ایتزا اردو زدند تا به کمک روشهای علمی و صبر و حوصله تمام ، ان شهر را از زیر خاک و سنگ و علفهای هرز و ریشه درختان جنگلی نمایان سازند .
به دعوت ادوارد تامسون ، نماینده هایی از دانشگاهها و مراکز بزرگ باستانشناسی جهان به بازدید خرابه های به جا مانده از تمدن مایا امدند و به چشم خود دیدند که تمدن شکفت انگیز مردمی که خورشید را پرستش می کردند و خود را " مردان خورشید " می نامیدند ، کمتر از جاذبه تمدنهای یونان و مصر وروم نیست .
بنیاد کارنگی در امریکا با قبول کلیه هزینه های مربوط به عملیات اکتشاف و بازسازی چی چن ایتزا ، انگیزه ای قدرتمند شد که تلاش گروههای باستانشناسی گسترش بیشتری یابد و خیلی سریع به نتیجه برسد .
بر اثر ان تلاشها ، رفته رفته چهره تمدن قبایل سرخپوست مایا اشکار شد . دیوارهای نقاشی شده ، مجسمه ها ، خانه های بزرگ ، و ... حیرت انگیز تر از همه ، ساختمانهای بلند به شکل هرم که قرنها در منطقه وسیع و حاصلخیز امریکای جنوبی مدفون بود ، سر از خاک به در اورد و درباره مایا ها چه حکایتهای باور نکردنی و حیرت انگیز که افشا نکرد ، از جمله اینکه :
*مایا ها 500 سال قبل از میلاد مسیح به صورت قبیله های نزدیک به هم در دره های سرسبز و جنگلهای امریکای جنوبی زندگی می کردند . انها در سالهای نخستین پیدایش مسیحیت در فن معماری چنان پیشرفتی پیدا کردند که توانستند ساختمانهای بسیار بلندی که تا ان روز کمتر به دست بشر بنا شده بود ، در چی چن ایتزا بسازند .
* مایا ها ، خورشید را می پرستیدند و خود را مردان خورشید می دانستند . انها خدایان دیگری نیز داشتند که بر ترین انها " خدای باران " بود .
* مایا ها در جشنها و مراسم خود ماسک حیوانات به چهره می گذاشتند و خود را مانند جانوران مختلف می اراستند و با خواندن سرودهایی به پایکوبی می پرداختند .
* مایاها در علوم یاضیات و ستاره شناسی نیز چیره بودند و در رصد خانه عظیم انها که 104 پله از سطح زمین بالا تر بود ، اسباب و لوازم ستاره شناسی وجود داشت .
* مایاها نوعی خط تصویری همانند خط هیروگلیف ( مصریان باستان ) داشتند که پیام و افکار خود را با همان نقش و نگارهای خاص روی ستونهای بلند و بزرگ نقش می زدند .
* بازی مورد علاقه مایاها نوعی بازی به شکل بسکتبال امروز بود که در مقابل معبد بزرگ با خشونت بسیار به اجرا در می امد . این بازی " تلاچیتلی " نام داشت و بازیکنان باید یک توپ کوچک را بدون استفاده از دست و فقط با ضربه های ارنج ، پا از یک حلقه که بصورت عمودی قرار داده بودند ، عبور دهند .
* وسرانجام ... انکه امپراطوری مایاها در سال 850 میلادی ، طی یک جنگ خونین با قبایل وحشی از بین رفت و پروتهای ان توسط اقوام فاتح تاراج شد . (پایان)
تقویم باستانی مایا
خلاصه
تقویم مایا
این تقویم توسط تمدنی پیشرفته به نام مایاها در حدود ۲۵۰ تا ۹۰۰ میلادی بوجود آمدهاست. شواهد مربوط به امپراطوری مایا به قسمتهای جنوبی مکزیک تا گواتمالا و اِل سالوادور میرسد.
منطقهٔ حضور مایاها
مردمی که در جامعهٔ مایایی ساکن بودند، مهارت پیشرفتهای در نوشتن داشتند و در ساختن شهرها و مدنیت توانایی عجیبی پیدا کرده بودند. مایاییها احتمالا بخاطر اهرام و ساختمانهای بزرگ دیگری که ساختهاند معروف شدهاند. مردم مایا در فرهنگ امریکای مرکزی تأثیر زیادی داشتهاند، نه فقط از طریق تمدن خویش، بلکه با جوامع بومی که در این منطقه تشکیل دادهاند. در حال حاضر هنوز شمار زیادی از مایاها هنوز زندهاند و سنن باستانی خود را ادامه میدهند.
انواع تقویم ها
مایاییها از تقویمهای مختلفی استفاده میکردند و زمان را بعنوان گردشهایی روحانی درنظر میگرفتند. ازآنجایی که این تقویمها استفادههای عملی زیادی داشتند، مثل: کاربردهای اجتماعی، کشاورزی، اقتصادی و... ، به عنصر مذهبی قوی ای تبدیل شده بودند. این کاملا با تقویم میلادی جدید متباین است که تنها دارای معانی اجتماعی و اقتصادی است.
چرخه تقویم
بیشتر تقویمهای مایایی کوتاه بودند. تقویم تزولکئین (Tzolk«in) در ۲۵۰ روز تمام میشد و تقویم هاآب (Ha»ab) طول سال را ۳۶۵ روز درنظر میگیرد. مایاییها این دو تقویم را با هم ترکیب کردند تا تقویمی به نام «چرخه تقویم» (Calendar Round) تهیه نمودند: که برابر است با یک چرخه از ۵۲ هاآب (تقریبا ۵۲ سال که برابر طول تقریبی یک نسل است.) درون یک گرد تقویم چرخههای ۱۳ و ۲۰ روزه وجود دارد. واضح است که این سیستم تنها زمانی استفاده میشود که ۵۲ سال را ۱۸۹۸۰ روز واحد در نظر بگیریم.
چرخهٔ زهره
مایاییها چرخهای داشتند به نام «چرخهٔ زهره». ایشان با دقت زیاد تقویمی شکل دادند که بر اساس موقعیت زهره در آسمان شب بود. وهمچنین ممکن است که آنها تقویمهای مشابهی برای سیارات دیگر هم داشتهاند.
نحوه محاسبه تاریخ
با استفاده از گرد تقویم هیچ گاه نمیتوان سالی قدیمی تر از ۵۲ سال را مشخص کرد!مایاها برای حل این مشکل روشی ابتکاری بکار بردند. در نهایت تقویم آنها از دورهٔ بلندی استفاده کرد که ۵۱۲۶ سال دارد. این دوره بر اساس ملاحظات مذهبی، دوران قاعدگی، محاسبات ریاضی روی اعداد ۱۳ و ۲۰ و همچنین اساطیر اخترگویانه ایجاد شدهاست.
سال مبدأ در شمارش طویل مایایی در «۰٫۰.۰٫۰.۰» آغاز میشود. هر صفر از ۰-۱۹ تغییر میکند که هرکدام نشاندهندهٔ روزهای مایایی است. مثلا اولین روز از شمارش طویل به صورت ۰٫۰.۰٫۰.۱ نوشته میشود. این عدد اضافه میشود تا روز ۱۹. با افزوده شدن ۱ روز دیگر یعنی ۲۰ روز به صورت زیر نوشته میشود: ۰٫۰.۰٫۱.۰ این شمارش تا ۰٫۰.۱٫۰.۰ ادامه مییابد(حدود یک سال) و همینطور تا ۰٫۱.۰٫۰.۰ (حدود ۲۰ سال) و ۱٫۰.۰٫۰.۰ (حدود ۴۰۰ سال). حالا مثلا تاریخ ۲٫۱۰٫۱۲٫۷.۱ در تقویم مایایی نشان دهندهٔ تاریخ تقریبی ۱۰۱۲ سال و ۷ ماه و ۱ روز است.
سه ستون نوشته شده توسط مایاییها: ستون سمت چپ نشاندهندهٔ تاریخ ۸٫۵.۱۶٫۹.۹ یا ۱۵۶ میلادی است. رسالت مایایی تماما بر این اساس است که هنگامی که شمارش بلند مایایی تمام شود، یک اتفاق بدی بوقوع خواهد پیوست. متخصصین مایا از هر دو عدد ۱۳ و ۲۰ استفاده میکنند. طبق نظر ایشان پایان این دوره میتواند در ۱۳٫۰.۰٫۰.۰ روی دهد. و این تاریخ برابر با ۵۱۲۶ سال است. این شمارش بلند دوره در ۰٫۰.۰٫۰.۰ آغاز شدهاست که مطابق ۱۱ آگوست ۳۱۱۴ پیش از میلاد میشود. شمارش طویل دورهٔ مایاها در ۵۱۲۶ سال بعد از این تاریخ یعنی در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ به پایان میرسد.ميميريم